دکتر عبدالرحمن پیرانی، دبیرکل جماعت دعوت و اصلاح، در رأس هیأتی در سیودوّمین کنفرانس وحدت اسلامی شرکت کرد.
بنا به گزارش اصلاحوب، دکتر عبدالرّحمن پیرانی دبیرکل جماعت دعوت و اصلاح در سیودوّمین کنفرانس بینالمللی وحدت اسلامی که با شعار «قدس، محور وحدت امّت» از سوّم تا پنجم آذرماه در سالن اجلاس سران برگزار شد، شرکت کرد.
مراسم افتتاحیه با سخنرانی رئیسجمهور دکتر حسن روحانی آغاز شد و با تجلیل پیشتازان وحدت و تقریب و با سخنرانی علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی به پایان رسید.
شرکتکنندگان در کنفرانس با حضور در جلسات عمومی و کمیتههای گوناگون به بررسی مسائل امّت اسلامی، بیداری، وحدت، مقاومت و ضرورت دفاع از قضایای عادلانه که در رأس آن قضیهی محوری جهان اسلام یعنی آرمان فلسطین قرار دارد، پرداختند.
استاد پیرانی، در حاشیهی این کنفرانس، با شخصیتهای جهان اسلام همچون صلاحالدین محمّد بهاءالدین، اسامه حمدان، بلال سعید شعبان و... دیدار و گفتوگو نمود. همچنین دبیرکل جماعت با برخی از علمای مناطق اهل سنّت همچون مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی امامجمعهی اهل سنّت زاهدان، حاج ماموستا ملاقادر قادری امامجمعهی پاوه، ماموستا دکتر عبدالسّلام امامی امامجمعهی مهاباد و... ملاقات کرد.
گفتنی است اوّلین سفیران اهلسنّت دکتر صالح ادیبی و خانم حمیرا ریگی نیز با دبیرکلّ جماعت دیدار و گفتوگو کردند.
لازم به ذکر است امامان جمعهی مساجد تهران، استاد عبدالرحمن نظری و استاد اکرم قادرپناه و همچنین جلال معروفیان عضو شورای مرکزی، لقمان ستوده از اعضای هیأت اجرایی مرکزی، جمال سبحانی عضو روابط عمومی مرکزی و چند تن از اعضای جماعت از شهرستانها، دبیرکل را در این کنفرانس همراهی میکردند.
نظرات
رنجنامە
06 آذر 1397 - 03:59ایدەی وحدت از اول هم که مطرح شد، نگرەای ناتراشیده بود. بهتر است فریقین بهسوی نوعی دیگریپذیری و همپذیری یکدیگر بروند. متأسفانە در بیشتر کشورهای اسلامی نوعی نابردباری و عدم تسامح در تعامل با اقلیت وجود دارد. خواه این کمینه سنی باشد یا شیعه با نوعی تضییع حقوق و نابرابری و عدم مدارا روبروست؛ این قصه در سعودی و بحرین و پاکستان و افعانستان بهنوعی و در ایران و عراق بەنوعی دیگر، ادامە دارد و ما عدم رعایت اقلیتها را مشاهدەگر هستیم. در میان خود اهل سنت نیز همین حدیث کهنەی دلآزار بهگونەای دیگر وجود دارد. بیشتر اعضای حرکات اسلامی به دیدەی رقیب و بدیل به هم مینگرند و هریک برداشت و خوانش خود از متون اصلی دینی و مذهبی را مساوی با حقیقت و عین اسلام میداند و دیگری را به انحراف و نداشتن عدم فهم صحیح از اسلام و سلف صالح متهم میکند. این حرکات بهجای اینکه هرکس و گروهی دینی که در راستای اعلای کلمەی الله و دعوت الی الله و تقویم اخلاق گام برمیدارند، محترم شمارند و خوانشها را بسان سلف صالح امت در چارچوب "اجتهاد" فهم کردە و بپذیرند، به تخطئهی یکدیگر اقدام میکنند؛ این تخطئه تا حدی است که بسیاری از اوقات رعایت "عدالت که اقرب بە تقوی" است در داوری نمیشود و عملا تقوای تخطئهگر، زیر سؤال قرار میگیرد. هیچ معنایی ندارد، مسلمان پیرو "مکتب قرآن" با همەی شقوق و شاخەهایش، مسلمان پیرو مدرسهی "جماعت دعوت و اصلاح" را بهخاطر اینکه خوانش وی از دین و نیز نوع تعامل وی با امر سیاسی و اجتماعی با خوانش اکثریت مکتب قرآن متفاوت است، به وابستگی و مزدور بودن متهم کند؛ بههمان میزان چه بیمعناست فردی دعوت و اصلاحی، پیرو مدرسەی مکتبقرآن را به دگماندیشی، جامعهناپذیری و بنیادگرایی و... متهم نماید. چرا صوفی باید از مکتبی بد بگوید و وی را تکفیر کند؟ چرا جماعت تبلیغی تنها راه و مسلک خویش را اصیل بداند و لا غیر... به همین منوال فردی وابسته به "جریان مکی" که بخت یارشان بوده است و مولوی عبدالحمید در شرایط خاص فرهنگی، اجتماعی، عشیرتی و مذهبی سیستان و بلوچستان، موقعیتی سیاسی- مذهبی پیدا کردە است، دیگران را به شمار نیاورد و جریان منتسب به ایشان خود را نمایندەی همەی اهل سنت ایران قلمداد کند و مولانا را بهعنوان رهبر بیبدیل اهل سنت! بپندارد. واقعیت آن است که نوعی دگرناپذیری و نبود گفتوگو و عدم مداراگری در میان گروەها و جریانهای اسلامی اهل سنت بیداد میکند. من که اخبار اهل سنت را بسیار پیگیری میکنم، ندیدەام و نخواندەام که جناب مولانا عبدالحمید که بسیار هم به تهران سفر میکند، سری به دفتر مرکزی جماعت دعوت و اصلاح که سالهاست در تهران، دایر است بزند! این درحالی است که شخصیتهای بسیاری از جهان اسلام و نیز شخصیتهای سیاسی کشور به دیدار دبیرکل و اعضای آن رفتەاند و میروند.(البته بسیار دیدەام که اعضای ارشد این جماعت در زاهدان به دیدار ایشان رفتەاند!) معنای این بیتوجهی و بهحساب نیاوردن و انسداد باب گفتوگو در میان این بزرگان چه دلالتی دارد؟ مگر ما چند نمونە از شخصیتهایی نظیر کاک حسن امینی، استاد عبدالرحمن پیرانی، شیخ صالح پردل، شیخ عبدالکریم محمدی و استاد احمد بهرامی و... در میان اهل سنت سراغ داریم؟ اینهمە پراکندگی و تفرق برای چیست؟ مگر نه این است که ما بسیاری از اوقات هیأت حاکمە را متهم میکنیم که حقوق ما را بهعنوان اقلیت رعایت نمیکند و یا مسئولانی در مناطق اهل سنت، سلیقەکاری نموده و به تضییع حقوق ما میپردازند، پس چرا خودمان به لوازم ایمان و اخوت و عدم تفرق و رعایت فرهنگ اختلاف پایبند نیستیم؟ چرا نباید از خود بیاغازیم و با شکست جبت و بتهای درونی منیت و انانیت، با آغوشی باز با همدیگر روبرو شویم و درباب مشکلات فراوان اهل سنت با یکدیگر گفتوگو کنیم و بسان یدی واحد در مقابل "دولت" بە مطالبەگری حقوق انباشتەی خود ادامە دهیم؟ من بسان یک شاگرد کوچک واقعا در این مسئلە حیرانم و برایم سؤال بزرگی است که اینهمە بیمهری بزرگان اهل سنت در ایران و دوری گزیدن از یکدیگر و داغ بودن تنور بدگویی و تهمت و افترا چرا باید وجود داشتە باشد و آبشخور آن کجاست؟ بهعنوان نصیحت که دین خدا جز نصیحت نیست عرض میکنم که: اگر مسلم لله و حنیفا لله بهخاطر خدا و برای خدا کار میکنید، چرا اینهمە از یکدیگر دورید؟! انتظار ندارم همە یکی شوند، نه! با همین تنوعی که هست آیا نمیشود به خاطر رضای خالق و خدمت به خلق، به همدیگر نزدیکتر شوید و اختلاف تضاد را کنار نهید و دردمندانه، دغدغەی خدمت به مسلمانان اهل سنت را داشتە باشید؟ امیدوارم صدای من و نالەهای از سر درد این کمترین بندەی خدا، به گوش همەی کسانی که مشمول این رنجنامە میشوند، برسد و دیگر بار خود و همە را به تقوای الهی فرا میخوانم و از دیدار مالکالملک حذر میدهم که آنجا هیچ چیزی از ایشان نهان نیست و گم نمیشود... خوش بود محک تجربە آید به میان تا سیەروی شود هرکه در وی غش باشد والسلام